مدیران عاشق
من ماندهام و یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمیشود!
در این سکوت بغضآلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی میکند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش میکشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگهام، کنار آن قطره، یک قلب میکشم!
وقت تمام است.
روزی که مرا رها می سازی در آتش در جهنم بدیهام آنروز یکبار, فقط یکبار دیگر نگاهم کن مطمئن باش دیگر عذاب نخواهم کشید مطمئن باش که دیگر دردرا حس نخواهم کرد روزی که میروی سوی عاشقان پاک و وفادارت به من نیز درآتش نگاه کن به سوختنم به درد کشیدنم نه, باور نمیکنم به هیچ عنوان که تو سوختنم را ببینی و نگاهم را اما متوجه سمت نگاهم نشوی. باور نمیکنم تو دستانی را که درسرما می نوشت قلبی را که در تاریکی می تپد چشمانی را که با هر بار گفتن نامت می گریست در آتش ببینی و شاهد درد کشیدنش باشی خدایا از تو عفو به خاطر آتشت را نمی خواهم از تو می خواهم اجازه دهی هر ثانیه, هرآن , هردم به تو اقرار کنم دوستت دارم فقط همین. دوستت دارم...........
اگر خداوند ؛ آنگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را میپذیرفت ! ( دکتر شریعتی)
یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا …
مـــــــا،
نســـــلی هستیم کــــه،
بهـــــــترین حــــــــرفهــــــای زندگــــــیمان را نگفتیـــــم…
تایــــــپ کردیـــــــــم"
Design By : RoozGozar.com |